از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

منحنی‏‌های خوشایند تن‏ها

-منحنی‏‌های خوشایند تن‏ها-

منحنی‏‌های خوشایند تن‏ها

کشاننده، دردناک

نگاه‏‌های هوس‏‌فام

رباینده، چسبناک

گم می‏شوی در شهرِ آشوب

دلت می‏خواهد که پوچ باشی

تا پر شوی هربار

از ماجراهای بی‏‌فرجام

و تنت چسبناک و دردناک

رها می‏شود به امکان‏‌های برناگذشتنی هرروزه

صدایت از دورها می‌‏آید انگار

و تصویرت در آینه

به کسی می‌‏ماند که انگار تویی

به دست و پا می‌‏افتی

تا راهی بیابی به با خود بودنت شاید

نمی‌‏شود که نمی‏‌شود ...

 

این راز را تنها برای تو می‏‌گویم

که می‏خواهی امروز تنت را بشویی

تا وابرهانی‌‏اش

از جبر چنگ زدن به امکان‏‌ها؛

برای تو

که می‏‌خواهی جفت شوی با خویش

بالا بیا!

درست یک بند انگشت بالاتر از سرت.

به جایگاهی بی‏‌نام می‌‏آیی

یادت می‏‌آید

که خانه‌‏ات این‌‏جاست.

 

فرزاد گلی-امروزنامه