از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

قطاری‌ست روان،

-قطاری‌ست روان،-

قطاری‌ست روان،

آتشِ میل کهن میراندش،

و به هر جای که کشیده‌می‌شود

هنگامی نو برون می‌افتد،

حجره‌ای نو می‌شود آنگاه به دنبالش.

 

می‌توانی تماشا کنی از پنجره‌ای

رخ دادن رخدادها را،

شاید گپی بزنی با همسفرانت،

چای بنوشی

یا سرکی بکشی به حجره‌های دیگر

و خودت را ببینی

که چای می‌نوشی

فریاد میزنی

عشق می‌بازی...

 

گاه به دیدار رفتگانی می‌روی

 

که هنوز می‌آیند

و باز می‌روند به نا کجایشان.

از هر پنجره میبینی

بساط چشم‌اندازهای ا کنون را

که درآن می‌پلکند

دیر و زود آمدگان.

 

بگذار! همه یادهات بدانند

که امروز است

تا بوی تنت را بگیرند

رخداده‌ها

و نارخداده‌ها.

 

فرزاد گلی-امروزنامه