رفت از امروز
تا بیابد
کجای دیروزش چرخش واگشته؟
از کجا دیگر این، زندگی اش نبودست؟
رفت از امروز
تا صدا بزند
خودهای نارخدادهاش را
ـ آن خودها که خودتر بودند شاید!
رفت از امروز
تا ببیند راهی هست
برای رخ دادن نارخداده ها؛
زیستنِ نازیسته ها؛
نارخدانیدنِ رخدادها!
رفت از امروز
و باز نیامد
به اینجا که تنَش
سخت در داد و دهش بود
و باز نیامد که واببیند
چه دانه های ارجمندی رویاندست
از ذهن و زمین
و بازنیافت این چرخ روزگارانش را
و نازیسته هاش که فریاد میزنند:
"رهامان کن!
به روانگی رویدادها".
فرزاد گلی_امروزنامه