امروز دیگر زمین زیر پایت
صدا نخواهد کرد
و آن تارهای پنهان
رازهای دلت را
در هوا رسم نخواهد کرد
آه! از این حجم خالی مانده در فضا
که گرمای رفته از آغوشت
دیگر تنی را آرام نخواهد کرد
نبودنت تا سالها
بر آن صندلی کنار پنجره خواهد نشست
آنچه اینک در خاک است
دزدیدههاییست
از هوا،
از آب،
و از خاک...
آتش جانت میماند اما
با نامت
و در دل ما هم
تا هستیم
و در سپهر روانهای افتابگردان
تا هست.
فرزاد گلی-امروزنامه