از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

قل قلِ معنا بود در من

-قل قلِ معنا بود در من-

قل قلِ معنا بود در من

و خود چیزی بی‌‏معنا بودم

                                       در میان چیزها

تا تو آمدی امروز.

چه می‏‌ماند از من

اکنون که تو آمدی؟

 

من آن نه-چون- هیچ‌کس بودم

گره‌گاهِ معنای همه‌چیز

تا در آینه‌ات هیچ‌کس شدم

به قامت ناویژهٔ خویش

و معنا از من گذر می‌کرد...

خود- بودن،

با- همگان- بودن است

به شیوه‌ای یگانه؛

هیچی همه دریابنده.

فرزاد گلی-امروزنامه