نقطههای هوشمند نورانی
پروازهایی، نه به هرسو،
جنبشهایی، نه بسامان،
پشههای شناور در این ستون
که مرز امروز را ترسیم میکنند
با زبانی رازناک.
فرزاد گلی – امروزنامه
-----------------------------------------------------
-----------------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
باش گاههای من؛ رودخانه
نشستهام به نظاره ...، در کنار رود؛ در همان پیچ دلخواهم که بستر رود پهنتر میشود و ردیف درختان بیشه انبوهتر. خورشید با طمآنینه و شکوه، آرام آرام به محل قرارگرفتنش در پشت کوه میخزد؛ لحظه هیاهوی قبل از غروب که تمام زمین و آسمان، قیل و قال است.
دستهای پرنده بالاتر از چتر درختان در حرکتند؛ نزدیک میشوند، به هم پیوستهاند و جیرجیر فریادشان فضا را پر کرده. در یک آن، این توده فشرده از هم فاصله میگیرند و منتشر در آسمان پرواز خود را ادامه میدهند. کمی جلوتر دوباره بهم میپیوندند و سپس فاصلهای مجدد...
مست و مسحور این لحظه و حرکت زیبای پروازشان؛ در انوار پایانی نارنجی رنگ خورشید، بارها با آنها جمع میشوم و پخش... .
بساط خورشید و این روز جمع شده؛ ستونهایی از پشه جایجای رودخانه در جنبش و بالا پایین رفتن هستند، همان قیل و قال دم غروب اما بیمقال. من نیز بساطم را جمع میکنم و آرام آرام به راه میافتم. پاها روی زمین است، با ایمنی و قرار، سپس یکی یکی از زمین فاصله میگیرند، جستجوگر در سودای کشفی؛ سرگردان و معلق میشوند و دوباره قطعه زمینی مییابند برای فرود و پیوستن ...
و این همان ضرباهنگ آشنای نفسهاست؛ رفت و برگشت، دم و بازدم. ریتم حیات است؛ ریتم حرکت، به جلو رفتن و زندگی کردن.
کنجکاوی و گسستی، کشفی و دوباره بازگشتی برای قرار گرفتن.
فخری بحرینی