مرا به اکنونِ تو راه نیست
گذار نیست
از این حبابِ نور
تا آن حباب.
چه کاروانسراییست! این تن من
با این همه کالبدهای رونده، آینده، هماینده
و آهنگِ رویدادهها،
و هنوز روینادادههای آهنگینم
و هماهنگهای گاهگاهِ ما.
چه شد که امروز برآمد
از میانۀ من و تو؟
همرویدادگیهامان،
و درهم شدن سپهرهای تنهامان.
اکنون مرا
به اکنونِ تو راه هست؟
انبوه سفینههای نگاهها و واژهها
رواناند
میان نوستارگانِ اکنونمان.
فرزاد گلی-امروزنامه