از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

همه بودگی‌هایم

-همه بودگی‌هایم-

همه بودگی‌هایم

درامروز جان گرفته است

بگذار تا ابهام امروز را زندگی کنند

رها از وضوح دروغین حافظه.

فرزاد گلی - امروزنامه

درنگ امروز

برکت کیفیت

اغلب مى‌گوییم چرا زندگی‌امان برکت ندارد؟

برکت یعنی، برخورداری از آنچه ساخته‌ایم!

حال چقدر از آنچه ساخته‌ایم برخوردار و مُنعم شده‌ایم؟

اگر این برخورداری و منعم شدن، به قدر کافی نباشد، مثل این‌ست که داریم انبارداری می‌کنیم و تازه، هزینه انبارگردانی، نگهداری و ارضاء کردن نیازهای آن‌ها را هم داریم!

یعنی باید هم منابع‌مان را خوب بشناسیم و هم به نیازها (needs) و خواسته‌هامان (Demands) آگاه باشیم که خواسته‌هامان اغلب بر نیازهای ما ارجحیت دارند.

ولی بیشتر وقت‌ها، نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و چه برایمان بهتر است؟!

پس اول بفهمیم که منابع و نیازهای ما چه هستند و چگونه منابع را به نیازها تخصیص دهیم.

حواسمان هم باشد، همین که شیىء را به‌دست آوردیم، کار را رها نکنیم و آن را به کِیف برسانیم!

اگر فرایند تحقق نفس و رشد را مد نظر داشته باشیم خواهیم فهمید، بیشتر از آنکه بخواهیم اشیاء را با خودمان حمل کنیم، کیفیت‌ها با ما می‌مانند و حرکت می‌کنند. مثل قالب گچی که در آن فلز گرانبهایی چون برنز و طلا می‌ریزیم و بعد از شکل گرفتن آن، قالب گچی را می‌شکنیم و روی کیفیت جسم برنزی، تمرکز می‌کنیم. یعنی در قالب گچی که جزئی از فرایند کارمان بود، نمی‌مانیم و نگران خراب شدن آن نیستیم چرا که جسمِ با ارزش ساخته شده‌ای در دست داریم که با کیفیت است.

درواقع اگر تمرکز ما روی کیفیت دریافتی باشد، دور و نزدیک شدن شیء، تهدیدی به حساب نمی‌آید ولی اگر تمرکز روی خود چیز (شی‌ء) باشد، برای از دست دادنش، ترس‌های بیشتری داریم و هرچه برایمان خوشایندتر باشد، ترس از دست دادن بیشتری داریم و آن کیفیت، بابت ترس‌هایمان، پوشانده و نادیده گرفته می‌شود!

بنابراین اگر می‌خواهیم از چیزی برخوردار باشیم، کِیف کنیم و ترس از دست‌دادن‌ها و خودِ از دست‌دادن‌ها، این کیفیات را ضایع نکند، باید جایگاه کنترل، خودم باشد نه آن چیز!

پس اگر شخصی، چیز یا عزیزی را از دست داد، نباید بگذارد، کیفیت‌ها ضایع شوند.

به طور مثال، وقتی فردی مادر بیماری که مدت زیادی از او مراقبت می‌کرده را از دست می‌دهد و می‌بیند که وی از درد راحت شده ‌است، خاطرات و کارهای خوب را برای خود نگه می‌دارد. ولی اگر هر روز چند ساعت را به مراقبت مادر می‌گذرانده، بعد از فوت او این ساعات آزاد شده، او را کلافه و سردرگم می‌کند، یعنی هنوز این انرژی را به جای دیگری منتقل نکرده و نیاز است که این انرژی به بخش‌های دیگر، خصوصا به سازگار شدن با شرایط جدید، منتقل شود.

خیلی فرق است میان:

1_ "خاصیت شیء است که می‌تواند به من این کیفیت را بدهد" و

2_ "خاصیت این رابطه و توانایی من از بهره‌مندی‌ست که می‌تواند به من این کیفیت را بدهد"

در حالت اول، وقتی هست نمی‌تواند با او کامل شود و آنگاه که برود یا نباشد، حسرت، همراه اوست. اما در حالت دوم، معنای رابطه، توانمندی‌های ما و خاطرات خوب، کیفیت معنادار و ماندنیِ این ماجراست نه حسرت و اندوهِ مفید نبودن یا از دست دادن.

با برداشت و تنظیم از مبحث "اقتصاد تن" دکترفرزاد گلی

عاطفه برزین