از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

وفوری طبیعی دارند

-وفوری طبیعی دارند-

 

وفوری طبیعی دارند

احساس‏‌های من

چون آفتاب و دریا و باد

تن مرا اما

طاقتِ این همه زنده بودن نیست

قبایی دوختند از سخن

پوشاندندم

تا اینِ سرشارِ همیشه را

چیزی ـ چون ـ این دریابم

و احساس‏‌هایم جز جنبش‏‌هایی گذرا

و گزارش‏‌های کم جان از تن نباشد.

 

آمده‏ام به امروز

تا دزدانه قبا بیندازم

می‌‏خواهم بلرزاندم وفور

بی‏‌خودانه به خود بگشایدم

و بنوشاندم

نوشابۀ شگرفش را

که طعمش به مرگ می‌‏زند

از بسیاریِ زندگی.

 

 

فرزاد گلی-امروزنامه