در زیر سکوت سپید بلنداها
خروشیست پنهان
رازی که درآمدست امروز
فاش به فریاد
اینجا
در فاق این درههای دریده در هم
در سیلان سیلابها
در شرشرهٔ آبشارها ...
دیر شدست انگار
که آبانِ شتابان
آبْ آبان
خاکِ اوجها را فرو میآورند
و سنگهای آفتابی آن بالا را
چون کودکان بازیگوش
قِل میدهند
به هم میکوبانند تا دورها...
آب، بیتاب از خواب سپیدش پریده بود
و خوابِ آب
تاب آفتاب نداشت دیگر
بیتابان
شتابان
آبْ آبان
آبان بر آبان
به دیدار آب بزرگ
و در راه
به تماشای گلهای منجوقی بنفش
که آمدهاند به آفتاب.
فرزاد گلی-امروزنامه