یک آسمان بود
تا کلاغی گذشت
خطی مایل،
بلند،
از پرواز
اکنون دو آسمان دارد امروز.
فرزاد گلی – امروزنامه
-----------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------
درنگ امروز
وقتى بين زمين و هوا، وقتی میونِ عرض و طول جغرافيا سرگردونى و نمیدونی بین قول و تعهدهای مرئی و نامرئی كه جان گرو گذاشتى و مديريت ِوقايع خاص و عجيب ِ پيش آمده چه كنى؟
وقتی دلتنگ روزهای پُر نشاطى و دلتنگ دوست و آشناهای نمکين و با شور ِزندگیت،
یا وقتی یادت میافته ساماندهی کارهایی که مدتها براشون نقشه کشیده بودی و تازه داشت راه میافتاد، یه هو یه جوری میشه که نمیدونی از کجا سر نخهای رها شده رو پیدا کنی؟!
کاری جز «تسلیم» یا «سپردن»، چیزی جز «توکل» مگه میمونه تو چنتهی مُخ و دستهات؟!
تسلیم یعنی فرو ریختنِ هرچه مقاومتِ درونیست در برابرِ وضعی که موجود است، چه پایا باشد مثل از دستدادنها و چه ناپایا مثل بحرانهای سهمگین اما گذرا!
تسلیم یعنی هیچکاری از دست و زبانت برنمیآید و هیچ امیدی هم نیست، اما امیدست که آنهمه نیروی مقاومت و بیهودگی از نتوانستن، راهی به جایی بیابد که ما از آن خبر نداریم، اما میتواند خیر و برکت با خودش داشته باشد...
تسلیم یعنی «چاره» و چاره چیزی جز «باختن» و «خواستن» و «ساختن» نیست...
تسليم به معناى در نبرد باختن و يا انفعال نيست؛ به معنى سپردن و دست از تحمق و غرور برداشتنه.
معنى "باختن" هم سوگوارى از دست دادههايىست كه ديگه قابل برگشت نيستند.
باختنهامان کامل، خواستنهامان به صلاح و ساختنهامان پر توان و با قدرت باد!
عاطفه برزین