از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

نمی‌یابمت هیچ‌جا امروز

-نمی‌یابمت هیچ‌جا امروز-

نمی‌یابمت هیچ‌جا امروز
نشانی‌ات اما این‌جاست
... یک فنجان به لیمو
رو به اقاقیای همسایه
که هنوز پُر است از یاد گل‌های بنفش‌اش
اکنون،
این‌جایی.
فرزاد گلی – امروز‌نامه
--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------
حکایت امروز
گذشته
می‌گفت گذشته‌ی پریشانی داشته و امیدی به امروز نیست. او امروز را در پی دیروز و متصل به آن، طلسم شده و سیاه می‌دید. شرایط به ظاهر مطلوبی برای امروزش فراهم کرده بود؛ زندگی ایمن و پرآرامشی در کشوری توسعه یافته، خانه‌ای و خانواده‌ای، شغل خوب و دوستانی داشت... اما سایه‌ی افسردگی همیشه با او بود.
درنگ امروز
دیروز خواندن همان چند جمله کافی بود تا اطلاعاتم به روز شود. انتظام دانسته‌های قبلی به‌ هم بخورد و همه چیز دوباره چیده شود. گذشته که مانند پرونده‌ای سربسته در گنجه‌ای دور از دسترس بنظر می‌رسید، بازگشایی شود و با اطلاعات جدید بازخوانی شود. خاطرات بی‌اهمیت پررنگ و درخشان شوند و رشته‌ای از خیال گذشته را نو ببافد.
آیا گذشته چیزی است بی‌تغییر که همچون پرونده‌ای مهر و موم شده همواره با ماست؟!
شده است که خاطره‌ی تنبیهی در کودکی را فاجعه‌ای تربیتی بیابم و روزهای بسیاری را در یادآوریش سیاهتر از خود آن تجربه بگذرانم و باز شده است که همان خاطره را با دوستی شوخ طبع و خوش باش مرور کنم و ساعتها در چم و خم آن بخندم. جالب اینجاست که زمینه‌ی دیداری همین خاطره در ذهنم، در مرور اول تاریک و خفقان آور بود و در مرور دوم روشن و رنگین‌تر.
گذشته باز نواخته میشود؛ به آهنگ امروز.
سپیده رئیسیان‌زاده