از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

ساکن بود فضا

-ساکن بود فضا-

ساکن بود فضا
سنگین، فرو برنده
دستی زدم، بی‌جهت
لرزشی افتاد در من،
در فضا
آشوبی خوشایند بود.
دستم به کار نمی‌رود امروز
پس دست می‌زنم
می‌آشوبم بساط سکون را.
فرزاد گلی – امروز‌نامه
------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
مرد از فاصله‌ای طولانی آمده و مشتاق بود بداند که چگونه می توان ذهن را مطیع و رام کرد.
می گفت ازروی خودخواستگی، پشت‌پا به دنیا زده و حالا در کمال سادگی با بعضی از بستگان خود زندگی می‌کند و همه وقت خود را صرف تسلط بر ذهن می‌کند. چند سالی به تمرین خود منضبط‌سازی گذرانده، ولی ذهنش هنوز به کنترل وی در نیامده است و هر آن آماده پرسه‌زنی است. مثل حیوانی که به یک ریسمان بسته است و میل به فرار دارد.
 خودش را ریاضت غذایی داده ولی چندان کمکی به هدف او نکرده و هنوزآرامش مطلوب را به دست نیاورده. ذهنش مدام تصاویری در خود می‌سازد؛ صحنه‌های گذشته را در خود مجسم می‌کند؛ احساسات و حوادث گذشته را نشخوار می‌کند؛ یا در این اندیشه است که چگونه فردا به آرامش برسد، ولی فردا هرگز نیامده و همه جریانات برایش به صورت یک بختک در آمده است...
چیزی که قرار است به وسیله تسلط و غلبه از بین برود، بارها و بارها باید مورد سلطه و تسخیر قرار بگیرد. سرکوبی، شکلی از غلبه و تسلط است؛ همانگونه که جایگزینی یا تصعید چنین است. میل تسلط و غلبه منجر به ایجاد تضاد می‌گردد.
شما چرا می‌خواهید برذهن غلبه کنید؟! چرا می‌خواهید آن را آرام کنید؟!....
نفس فعالیت ذهن، مانع شناخت خود ذهن است. شناخت و آگاهی زمانی وجود دارد که ذهن -در شکل اندیشه- عمل نمی‌کند و حرکتی ندارد و شناخت، زمانی تحقق می‌یابد که جریان تفکر پایان یافته است.
 شناخت در فاصله بین دو اندیشه تحقق می‌یابد.
 شادمانی خلاق - کریشنامورتی