از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

دوباره موجی نواخت

-دوباره موجی نواخت-

دوباره موجی نواخت

گره‌‏های دردناکِ تنم را

خطوطِ شکستۀ زمان

جا مانده در ماهیچه‏‌هایم

تازیانۀ نگاه‌‏ها

تیرِ واژه‌‏ها

و دست‏‌های کوبنده

که مرا چون طبل جنگ می‏نواخت...

روی پایم خیس شد ناگاه

از لیسِ گربه‌‏ای ولگرد.

نواختم

پشمِ بلند گرم‏اش را

تن گرم شد،

رها شد.

گم کردم گره‏‌هایم را...

 

کجا رفت آن تن ـ دردِ جاودان؟

چند تن داریم مگر؟

چند امروز؟

 

فرزاد گلی-امروزنامه