رشتهای از زنگولههای بادی
در ایوان امروز
و باد که دزدانه میوزید
بیرون افتاد
از پرده سکوت.
فرزاد گلی – امروزنامه
---------------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------------------
حکایت امروز
تجربههای باغی
قبل از اسفندماه و کرونا و قرنطینهی خودخواسته و اقامت دائم در گلمکان، وقتی میآمدیم اینجا چه مهمون داشتیم چه نداشتیم، بیمعطلی با جارو میافتادم به جون باغ و بهخودم میگفتم: خب یه دو هفته نبودیم و معلومه که صحن حیاط و معابر کثیف میشن.
اسفند که اومدیم و موندیم هنوز هوا سرد بود، برفا که آب میشد همهجا خیس و تمیز بود و بعدم... فروردین و اردیبهشت پربارون رسید و گشتهای پایانناپذیر بهاری که وقتمونو بیوقفه باهاش پر میکردیم و طبیعتم در کار فوران سبز و خرمش بود و همه چی با طراوت و تازه بود و تمیزی هم دوام داشت. اما با فرا رسیدن تابستون و گرم و سرد شدنهای پیدرپی و همکاری باد و طوفان و پاریز میوهها و خزانهای ادواری درختان و ادامه قرنطینه و رفتوآمد کارگرا و علفزنی و جمعآوری محصول مخصوصا وقتی تصمیم گرفتیم فعلاهمینجا بمونیم، کمکم تمیز نگه داشتن باغ برام سختتر و ناممکنتر شد. طوری شد که صبح که جارو میکردی تا عصرم نمیتونستی کیف پاکیزگیشو ببری، خیلی زود باد میزد و برگای خشک همه جا پخش و پلا میشدن. تازه با رسیدن شاتوت، بیچارگی واقعی شروع شد. مدتها حرص میخوردم، دفعات جارو رو زیاد و زیادتر میکردم و به تلاش نافرجامم ادامه میدادم. ولی بلاخره در این جنگ نابرابر بین کارایی که از انجامشون لذت میبردم، کارایی که خوب بود انجامشون بدم، کارایی که لازم بود بکنم و کارایی که میل داشتم بهشون بپردازم، مجبور به انتخاب شدم.
درنگ امروز:
باغ منو شکست داد و اونم توی نقطهای که واقعا نیاز داشتم دست از تکرار خودم بردارم و از تحمیل نظم هندسی ذهنم به نظم زندهی واقعیت دست بکشم.
حالام به تمیزکاری ادامه میدم، حالام علفایی که از لای سنگفرشا در میان رو میکنم. الانم دور چندتا بوته گوجه و بادمجون و فلفلو، از علف پاک میکنم. اما با پذیرش این که امکان نداره بشه انتظار مرتبی و پاکیزگی یه آپارتمان محدود و بسته ۱۶۰ متری رو از یه باغ زنده و باز داشت. پذیرش نسبی بودن مرتبی و تمیزی باعث میشه هر روز میدانکارمو دوباره تحویل بگیرم و ازین چاق سلامتی و مراقبت روزانه لذت ببرم.
نوشین خورشیدیان