از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

چشمه‌ی زایای بازداری‌‌ و‌ بازنگری

-چشمه‌ی زایای بازداری‌‌ و‌ بازنگری-

چندین ساله که ماه رمضونو بهانه‌ای می‌کنم برای همراهی و سوار شدن بر موج انرژی جمعی عظیمی که یه ماه در سال به کام و مذاق عده‌ای خوش و یا ناخوش می‌آد. روزه یه آیین و منسکه. کلمه‌‌ی منسک در یه تصویر از مشتقات ریشه‌‌ی ثلاثی مجردش در زبان عربی یعنی *جامه رو شست و پاک کرد..* من این راهو جستم که تا وقتی عمری باشه، در چشمه زایای درنگ، بازداری و عادت‌زدایی رمضان غوطه‌ورشم و در این‌‌ جاری پربرکت جامه ذهن و تنم رو بشویم و پاکیزه‌تر و سبک‌تر و چالاک‌تر روانه‌ی باقی سال بشم.
ازونجا که باز این ماه هنجارا و عادات توصیه شده‌ی خودشو داره، راستش اینجا نمی‌خوام در مورد شیرینی خلوت سحر و ‌افطار در شکل فردی و جمعی و هنجارای قدیم و جدید و خوب و بد و تاثیراتشون بر تن و روان نظری بدم؛ در واقع می‌بینم این فرصتم مثه همه‌ی رخدادا و فرصتای زندگی می‌تونه به بیداری من اضافه کنه یا علیرغم بازداریای تمام روز، به بالا اومدن قصد متناقض در ذهن و به تکانشای لذت طلبانه‌تر و آسیب‌زننده‌تری در تن منجر بشه. اونچه می‌خوام به مشارکت بگذارم تغییر پاسخ‌هام به نیازام و انتخابای تازه‌ای برای یار شدن با این فرصته. تمام این سالا(کاری ندارم چقدر موفق شدم در طول سال بر عادات‌ جدید مداومت بورزم) اما بطور فزاینده‌ای عبور از این ماهو برای خودم بهانه‌ای کردم برای گذاشتن قرارای شخصی با خودم و با این کار به نحوه‌ی مشارکتم با این فرصت، نویی و تازگی بخشیدم.
ربنای ملکوتی استاد؛ یه مسیر تسهیل شده‌ی زیبا بود که از تکرارش نیرو گرفته بود؛ می‌شد سوار موج اون تضرع بشی بسوی صاحب صدا ...که *خدایا دلم رو ملغزان وقتی هدایتش کردی...* طلب این‌که دائم به خطاها که گریزناپذیرن بیداربشم و به راه برگردم و در مسیر تغییرات با پافشاری برخطا، حاصل تمام قصدای نیک و تلاشا و دستاوردامو به باد ندم. آره اون صدا دیگه در لحظه‌ی ترد و‌ نازک افطار و برشکافتن جان، یه جمع بزرگو مخاطب قرار نمی‌ده اما نیاز من و میل به آویختن به اون ریسمان نور و زنگ و آهنگش در دل و جانم ذخیره شده و می‌تونه آگاهانه بازنواخته بشه و‌ تازه خالیای دلتنگی خودش یه ظرفیته و‌ چیزی محسوب می‌شه و‌ می‌تونه کنایه از اندوه عمیق انسان در احساس جداییش از هستی باشه.
امسال کنار عهدای مراقبت‌گرانه‌ی اشتیاق‌آفرین‌ دیگه‌ام با خودم در این‌ماه، مشتاقم دم افطار به نیاز بی‌پایانم به این دعا آگاه بشم و اجازه بدم ارتعاش اون تضرع به جانم راه پیدا کنه و اونو به آهنگ خودش دربیاره و‌ خیالم‌ جمع باشه که این اجرا رو جز خودم کسی نمی‌تونه ازم بگیره.
 
با اندکی تخلص: نوشین‌ خورشیدیان