میگویی وقت طلاست
سخت میگیریاش
در مشت
دانههای ریزِ آنات امروزت
میریزند از میان انگشتانات.
میگویی بیهودست
ردی میشوی بر ساحلی،
میان دو موج.
کجاست شاهد زمان
تا آنات را یک به یک
به زندگیشان بسپارد؟
فرزاد گلی – امروزنامه
---------------------------------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------------------------------------
درنگ امروز
وقتی از سفری باز میگردیم، ازدواج میکنیم، در جشن تولدمان و یا وقتی از یک بیماری سخت رستهایم، به ما هدیه میدهند و تبریک میگویند. ولی اینها بیشتر این معنا را میدهد که «شانس آورده ای» یا «امیدواریم شانس بیاوری». در صورتی که همه اینها به خوبی میتوانست یک خوشامدگویی جانانهی هستیشناختی باشد.
اکنون چنین میاندیشم که چقدر خوب است که هرکس جشن تولد، یا بهتر بگوییم جشن تولد هایش را ارج مینهد و اگر هیچ کس هم به او تبریک نگوید، خود به خویش تبریک بگوید.
میگویید چرا جشن تولدها؟!
برای آنکه شاید کماهمیتترین زادروز ما آن روزی باشد که از زهدان مادر به دنیا آمدهایم. زادروزهای دیگری هم هست که انسان را از دیگر پستانداران همخانوادهاش متمایز میکند و آن از زاده شدنهایی است که از زهدانهای تودرتوی ذهن رخ میدهد و هربار انسان در سپهری نو از آگاهی زاده میشود و از نو زیستجهانی دیگر میآفریند.
از کتاب دانش فرگشت هشیاری – دکتر فرزاد گلی