از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

فهم نفهمی

-فهم نفهمی-

تا یاد داشته‌ام دنبال فهمیدن بوده‌ام یا فکر کردم که چنین است و مدعی نفهمی,
جز اندکی و کمتر از اندکی که همان‌ها مشوقم شده‌اند به حال ِگاه خوشِ پذیرش یا سپاس، تازه اگر درست فهمیده باشمش...
این چند ماه اما پُتک نفهمی، ناجور به بُن و ریشه‌ام می‌زند و هر چه می‌خواهم بنویسم و بگویم، حرفی نمی‌آید، شوری نمی‌جوشد و حتی عادت‌های همیشگی هم به کار نمی‌خورند انگار!
طبیعت ولی چقدر حرف دارد، نمی‌خواهم به گفتار بی‌خردم، آلوده‌اش کنم، اما فقط چنگال‌های یک خرچنگ وقتی ذراتی را به دهان می‌کشند، برای تماشای تمام عمری‌ام کافی‌ست.
 
عاطفه برزین