منهمیشه خیلی نوشتنو دوست داشتم و زنگ انشاء ساعت محبوب تمام دوران تحصیلم بوده. از چیزای بسیار سودمندی که تو اقتصاد انرژی یاد گرفتم اینه که نوشتن بخصوص "نوشتن بیانی" یکی از راههای مهم توسعه خودآگاهی و بلوغه.
بنابراین خیلی وقته عادت دادم خودمو که اگه حسب حال هم ننویسم حداقل قبل از خواب تلاشای نیکو و دستاوردای روزمو بشمرم و از مشارکتا و انتخابای دلخواه روزم یادکنم و بخودم بگم: دوست داری چه کارایی رو بیشتر و کمتر بکنم.
این عادت که گاهی پرشور بهش میپردازم یا گاهی ساده روزمو حکایت میکنم و شده حتی چند روز عقب افتاده؛ کمک میکنه در حالهای پایین زودتر بهتنم برگردم و زودتر برم سراغ نوشتن بیانی (یعنی نوشتن حال مبهمی که داره ازم انرژی میگیره و بتونم با صدا دادن به گفتگوهای درونیم و تفسیر میل به خودم در گشایش حال و روشنتر دیدن اوضاع و احوالم و گشایش در امور کمک کنم..)
امروزدیدم چه بامزه! من برای خودم مهم و جالب شدم و سریال عمرمو با علاقه دنبال میکنم و حالا شدم کاشف و زندگینامهنویس خودم! قبلا یه بو یا نور یا آهنگ منو به یه دوره عمرم برمیگردوند که مرورش برام شیرین بود. حالا چون بیشتر تو تنم هستم و تجاربم باکیفیتتر شدن و اینجا و اکنون بودن برام جالبتر شده، دارم به خودم نگاه علاقهمند و ایمنیبخشی رو هدیه میدم که نیاز و آرزوم بود تو بچگی برمن بتابه. اینجور گذر و عبور از خطاهام هم برام سادهتر میشه و گاهی هم که میافتم تو مسیرای عادتی و زمین میخورم، زودتر خبردار میشم و به داد خودم میرسم و به خودم همدلی میدم و کمک میکنم دوباره سرپاشم و راه بیفتم.
نوشین خورشیدیان