رهروان دروغینِ راههای نابوده
حقارتهای خیالزی
این بسیاران
که منان بیمکانِ مناند
اشباحی سرگردان
که نابودگیشان را میزیند،
با یاری که رهایم کرد
در خانهای که نداشتم
به راهی که نرفتم
آن کسی که هرگز نشدم
و نیز جایها و گاهها که در آنها زاده نشدم ...
روانام چون کتابِ جنزدهایست
که هربار میگشایمش
خود را در میانة ماجرایی دیگر مییابم
جانم خداوندگار هر جایی نارخدادهها شدست.
این نفرینی دیرین است
بر آن که رنجِ گزینش را به جان نمیخرد
و ناگزیدهها به خاک عدم نمیسپارد
و آن که رفتهها را
در برزخ نه ـ چرا به زنجیر میکند.
آنها و مکانها
یادها و دیدارها
نارخدادههای زیسته
نازیستههای رخداده
رها میکنم امروز همه نامدگان و رفتگان را
همه هرزشهرها را
میدهم به بادصبا
تا جان بگیرند
همه نازیستهها
و پیشزیستهها.
فرزاد گلی - امروزنامه