از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

بازساخت

-بازساخت-

چند روز پیش درغیابم بعد از تعمیرات، خونه رو سپرده بودم کارگر که تمیز کنه.
وقتی رسیدم دیدم بعضی وسایل نسبتا کم‌‌ارزش رو با خودش برده.
البته چون نمی‌تونستم دقیق حدس بزنم توسط چه کسی و چه زمانی برده شده، کار خاصی از دستم برنمیومد.
چند روزی بدحال بودم ازاینکه نمیشه دیگه به کسی اعتماد کرد و چطور به خودشون اجازه دادن وسایلمو ببرن و این حرفا.
دیروز صبح دوباره این نوار شروع شد که با درنگی متوقفش کردم و گفتم اون کسی که به دلیل نیاز واقعی یا روانی اینا رو برداشته، حتما روی توانمندی من برای خرید مجدد یا روی گذشت من برای این برداشتها حساب کرده!
چرا خودم نتونم ازاین صفتهام بهره ببرم!؟
همینکه نگاهم عوض شد و تونستم این صفتها رو درخودم ببینم، حالم بهترشد و پاشدم دست به عمل درست زدم.
درنگ:
چرخش نگاه ازدیگری به خودم علاوه بر تغییر حال بد به خوب، باعث خارج‌شدن از حالت بی‌عملی ذهنی و پرداختن به عمل مناسب شد.
مژگان صادق‌زاده