اکنون بیش از همیشه از تکرار نوشدنها و یکنواختیِ گوناگونیها، فرسوده و ملولیم. عرف مدرن بر این باور نهاده شده که تا چیز نویی هست، تا رنگی، دستگاهی یا ماجرایی دگرگونه هست، زندگی باید کرد و همین امر باعث شده تا عطش نودیدن و نونوارشدن روزبهروز بالا گیرد. به طوری که رسانهها برای پاسخ به این نیازِ بیوقفه، ناگزیراز نوپردازیاند و تا مسخ، توهم و حتی آفرینش رخدادها و نارخدادها و فراواقعیتها پیش میروند.
ولی این نوشدنها دیگر کهنه شده است و این درخششهای آنی دیگر خاطرحزین انسان مدرن را نمیانگیزد.
در چنین هنگامهای؛ شاید تنها راه رهایی از این ملال، که مثل خوره روح آدم را میخورد، این باشد که انسان را بر لبه آخرالزمان قراردهی، آن وقت هر پدیدارِ گذرایی میتواند ابدی و بیاندازه بااهمیت و تعیینکننده به نظر آید.
از کتاب هیچ اینجا میهیچد - دکتر فرزاد گلی