این تن؛ دروغ میگوید به شما که منام
این تنِ من نیست
نه، این منِ این تن نیست
چه شوخطبعیهای تلخی دارد گیتی!
من که هیچ نخندیدم.
گوشههای تیز جانم
این تنِ پرانحنا را میخراشد
نتهای بمام را
حنجرهام نمیخواند.
... فروشده بودم در اندیشهام امروز
آفتاب آمده بود بالا از من
جان نرم شده بود
تنم ساحلی دور دست بود
که در آن گم شده بود
سبز بود اما، سبز
گاه آرام
و رنگینکمان شگرفی داشت
ـ از میوههای طعم؛
از طعمهای دگرگونِ این زندهتن.
فرزاد گلی - امروزنامه