تا میگشاید بند را دلبند
دور میشود
درد میگیرد جاهایی از تنت
که نمیدانستی هست
فضاهای گمشده در جغرافیای جان
طعمها را از دهانهایی میچشی
که نداشتی هرگز
بوها و نورها به هم میآمیزند مگر؟
چه میدانستم که امروزست
رستاخیزِ همه بودنهام با تو
و همه با تو نبودنهام.
فرزاد گلی - امروزنامه