تنام را میتکانم
از پسماندِ رویاهای دیروز
خالی میشوم،
خالی عالی!
تا چون اسفنجی خشک
به درون بکشم
سَرَیان امکانهای امروز را.
فرزاد گلی - امروزنامه
--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
تجربه های باغی
اردیبهشت باغچه رو که شوهرم کرتبندی کرد، رفتیم از یه گلخونهی بزرگ نهالای نازک گوجه گیلاسی و فلفل و کدو خریدیم و با فواصل منظم دو ور جو کاشتیم. فرداش سرحال بهنظر نمیرسیدن، اما بهزودی ریشهها شروع به کار کردن و خیلی زود شاخههای گوجهها قدکشیدن و لم دادن رو زمین و پخش و پلا شدن رو سطح خاک و گلا و بعدم گوجهها سرو کلهشون پیدا شد. اماهر روز از کنارباغچه پردرختمون که آفتاب زیادی هم نداره ردمیشدم، میدیدم هفت هشت تا گوجه کال و نرسیده ریخته زیر شاخ و برگا و بعدم خودگویههای کاهنده یا غرغرای ذهنیمو میدیدم: که ببین اینکارا به ما نیومده.. حیف آب و زحمت و وجین علفا و خب... فقط کاشتنش که نیست باغ و گیاه نگهداری میخوان... و منکه نمیتونم بیل بردارم گوجهها روخاک بدم و... اینا کارای مردونهست...
دخترم با دیدن دلمشغولی من عکس تدبیر گوجهها رو تو اینستاگرام برام فرستاد؛ به شوهرم که نشون دادم انتظار معجزه داشتم و نشد و خشم و غرغر ذهنی برگشت.... دیروز که همسرم مشغول هزار کار دیگهی باغ بود خودم دستکش پوشیدم و از انبوه هیزم هرس شدهی ته باغ شاخههای راستتر زردآلوی پرخار و گره رو جدا کردم و کنار هر بوته فرو کردم تو خاک و برای گوجهها تکیهگاههای باحال درست کردم و از رو خاک بلندشون کردم و با احترام گذاشتمشون روی چفتها و حینکار برای چندمینبار دیدم چه عالم انتظارات بیخود تو قالب خودشون ذهن رو به بند میکشن و مانع دیدن نیاز و مطلوب و سهم خود در امور و مشورتخواهی و جاری شدن انرژی و بهجوش اومدن خلاقیت و آفریدن تدبیر میشن.
حیرت کردم که چهطور تو اون دوماه ارزشمند اولیه اجازه دادم این انتظارات منو کنترل کنن و الان هربار از کنارشون رد میشم و ردیف گوجههای سرافرازو میبینم کشف کهنهمو به خودم یادآور میشم و از الان میدونم سال دیگه کنار هر نهال گوجه اول این پایهها رو فرو میکنم تو خاک.
نوشین خورشیدیان