مینشانمات امروز
به تماشای تاریکی
تا ببینی
چه بسیارند ساحتهای سیاهی
سیاهیِ ندانستن؛
مادر دانشها و دانایی
سیاهیِ دانستگی؛
پردهی دلها
سیاهیِ نسیان؛
نورِ پیدایی
سیاهیِ آگاهی؛
تماشای نورِ ناب بیرنگی.
اکنون میدانی
که چرا تاریکام.
فرزاد گلی - امروزنامه
-------------------------------------------------
-------------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
فص مقام عیسوی
اگر در راه بمانیم، اگر شب تاریک روحمان را تاب بیاوریم؛ سه مغ از شرق ظهورمیکنند و با هر کدام بشارتی است، دعایی یا ارمغانی.
اولین مغ در اولین شب با چشمانی درخشان، مویی سپید و ردایی از ابریشم نور در برابرم ظاهر شد. باصدای آهنگین و مهربان گفت: بشارت میدهم تورا بر قلبی پرشهامت، که تاب بیاوری آنچه را که دنیا آشکار میکند. بیآنکه آن را کژتاب کنی، تاب بیاوری و رو برنگردانی و آینه قلبت را خاکآلود نکنی. قلبی چون قلب مسیح.
و دومین مغ با موی سرخ و ردایی ارغوانی، چشمانی که دگرگون میشد، در دومین شب ظهور کرد: بشارت میدهم تو را بر چشمانی برابربین. چشمانی که بیقضاوت میبیند، چشمانی چون چشمان مسیح.
و سومین مغ از پس سومین شب از دل تاریک بیرون آمد، با مویی بلند و سیاه، ردایی سیاه پوشیده بود و چهرهاش از میان تاریکی هر آن به شکلی ظاهر میشد. صدایی پر هیبت داشت. به جایی در شب اشاره کرد: بشارت میدهم تو را بر گاه کودک مسیح. و من به سوی «وقت - جای» مسیح روانه شدم.
و بدین گونه به هنگام، مسیح در جهان من زاده شد، از جلجتای شانههایم بالا رفت. تمام گناهانام را بر صلیب خورشید بالا برد و گفت: از این پس بیگناه زندگی خواهی کرد. بی احساسی از گناهکاری ...، چرا که من بازمیخرم تمامی گناهانت را به عشق …، بعد از این عملت در دستان خودت خواهد بود. ببین، عمل کن، بچش و بیاموز. قضاوتی نخواهد شد جز انچه قلبت حکم کند. و جز آنچه سینهات بگوید جزایی نخواهی دید. سینهای که «جای - گاه» مسیح خواهد بود. از این «پس - جای» ….
نغمه کریمی