دوباره موجی نواخت
گرههای دردناکِ تنم را
خطوطِ شکستۀ زمان
جا مانده در ماهیچههایم
تازیانۀ نگاهها
تیرِ واژهها
و دستهای کوبنده
که مرا چون طبل جنگ مینواخت...
روی پایم خیس شد ناگاه
از لیسِ گربهای ولگرد
مینواختم
پشمِ بلند گرمش را
تن گرم شد،
رها شد.
گم کردم گرههایم را
کجا رفت آن تن ـ دردِ جاودان؟
چند تن داریم مگر؟
چند امروز؟
فرزاد گلی - امروزنامه
-------------------------------------
-------------------------------------
درنگ امروز
به طور استعاری تمایز بین کارکرد یک اختلال روانی و تاثیر آن بر زندگی فرد، میتواند به فردی تشبیه شود که در میدان نبرد ایستاده و در حال جنگیدن است؛ جنگ خوب پیش نمیرود، فرد سختتر و سختتر میجنگد. شکست، گزینهای ویرانکننده است و در صورتی که او در جنگ پیروز نشود تصور میکند داشتن یک زندگی ارزشمند غیر ممکن است؛ بنابراین به جنگیدن ادامه میدهد. اما حقیقتی که از نظر این فرد پنهان مانده، این است که هر وقت بخواهد قادر است میدان نبرد را ترک کرده و به زیستن در زمان حال بپردازد. مبارزه ممکن است همچنان ادامه داشته باشد و میدان نبرد ممکن است همچنان قابل مشاهده باشد. زمین ممکن است دقیقاً مانند زمانی که جنگ در حال وقوع بود به نظر برسد. اما نتیجه جنگ دیگر چندان مهم نیست و پیامد ظاهراً منطقی لزوم پیروزی در جنگ - پیش از شروع زندگی واقعی- اهمیت سابق را ندارد.
هدف از طرح این استعاره، روشنترکردن تفاوت بین ظاهر مشکلات روانی با ماهیت واقعی آنها است. در این استعاره خواه شما در حال مبارزه باشید، خواه مشاهدهگر صرف آن باشید فرقی نمیکند، ظاهر امر یکسان است و تفاوتی نمیکند، اما تاثیر ماهیت واقعی آن کاملاً متفاوت است.
جنگیدن برای زندگی، همان زندگی کردن نیست.
دامهای ذهن یا راه زندگی - استیون سی هیز