از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

جامی تهی

-جامی تهی-

جامی تهی
شیشه‌ای شکسته
چنته‌ای سوراخ
کلاهی نخ‌نما
و یک پول سیاه دارم
که نقش بسته بر کف دستم
مرا به بزم امروز راه می‌دهی؟
فرزاد گلی - امروز‌نامه
----------------------------------
----------------------------------
درنگ امروز
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا/
تا به کی گَرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا/
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا/
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه‌دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا/
چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟
زندهٔ جاوید از دست حمایت کن مرا/
خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی
آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا/
گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا/
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا/
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من
مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا/
از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟/
صائب