از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

دست‌اش کوتاه شده بود

-دست‌اش کوتاه شده بود-

دست‌اش کوتاه شده بود
جان‌اش درد گرفته بود
بس که می‌کشید
به شاخه‌های آن بالا ...
چند شاه‌توتِ امروز رسیده
درست زیر چانه‌اش بود.
فرزاد گلی - امروز‌نامه
--------------------------
--------------------------
درنگ امروز
«حضور
بزرگی رفتن است
تا دوردست‌ها رفتن ...
و به دور دستها رسیدن، بازگشتن است»   تائو
 
زندگی انسان بر چه بستری جاری است؟ چه چیز زندگی است؟ هایدگر می‌گوید هستان؛ هرچه هست‌تر، حاضرتر، زنده‌تر...
اما زندگی ما انگار بر بستر نیستان بلعیده می‌شود؛ ما نگاه می‌کنیم، که نگاه نکرده باشیم. حرف می‌زنیم، که حرف نزده باشیم. دوستی می‌کنیم جایی که دوست نداریم. درد می‌کشیم که درد نکشیم. عشق می‌ورزیم جوری که عشق نورزیده باشیم. شتاب می‌کنیم برای مقصدی که فراموش شده.
شاید اینگونه از خودمان در برابر زمان محافظت می‌کنیم؛ با سپردن زندگی به نیستان و همه چیز را در لامکانی از نیستی معلق نگاه داشتن چرا که اعمال ما از بستر هستی، از حضور بر نمی‌خیزد. حضور؛ اینجا بودن است، به تمامی اینجا بودن. در مکان بودن، در تن آمدن. حضور، زندگی را زنده بودن است.
حضور به مکان ربط دارد به نظر من، نه به زمان و خوب آخر این‌ها هر دو یک چیز است. مکانی که امتداد می‌یابد، زمان را شکل می‌دهد...
تائو می‌گوید: به دوردست‌ها رسیدن، بازگشتن است. تنها با در اینجا بودن، در تن بودن، می‌توان تا دوردست‌ها رفت و گم نشد و هم‌چنان در خانه بود.
می توان بزرگ شد، اما متورم نشد.
می‌توان بدون وحشت از سپری شدن زمان، همراه زندگی امتداد یافت.
نغمه کریمی