نچشیدهام هرگز
میوهای لذیذتر
از شگفتی
اکنونهای آبدار، بینام
بر درخت امروز.
فرزاد گلی - امروزنامه
----------------------------------
----------------------------------
درنگ امروز
حدگذاری در نیازهای کمبودی
اپیکور میگوید که اگر برای نیازهای کمبودیمان حد نگذاریم، هیچ وقت مزه اقناع شدن این نیازها را نمیفهمیم. یعنی اگر برای خوردن، برای سکس، برای قدرت، حد نگذاریم، مثل این است که داریم آب شور میخوریم. هی عطشمان بیشتر میشود.
اما آدم هیچ جا مکث نمیکند که این لذت گل بیاندازد و حالش جا بیاید! چون مکث نمیکند، همینطور حرکت میکند. برای اینکه آن مکث ایجاد بشود، باید حد بگذارد، باید بازداری کند .
«کاسه چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد»
اگر آدم میخواهد چیزی را تبدیل به " دٌر" بکند، باید به اندازه قدرت پردازشش، چیزها را به درون راه بدهد وگرنه نمیتواند پردازش کند. اگر من همینطور هی غذا خوردم، فرصت پردازش به خودم نمیدهم. فرصت نمیدهم که این را بخورم، با این بازی کنم، این را مزه کنم و بازداری کنم تا به آن سیری مطبوع برسم و آن سیری را رد نکنم. چون اگر آن را رد کردم، مثل بزرگراهها دیگر به این آسانیها نمیتوانم دور بزنم. اگر آن سیگنال سیری که با کشش معده شروع میشود را رد کنیم، تا آنجا خواهیم رفت که بزند زیر دیافراگم! که آن موقع دیگر باد کردهایم. سیگنال بعدی این خواهد بود؛ آن جایی که میتوانیم بپیچیم، بیست کیلومتر بالاتر است!
پس من لذت سیری را همیشه رد کردهام و هیچ وقت نتوانستهام روی آن مکث کنم، من همیشه پری را تجربه کردهام.
یا به قول بعضیها که میگویند ما فقط از خوردن خسته میشویم، سیری را نفهمیدهایم. خوب سیری لذت دارد! اما کسی میتواند لذت سیری را بچشد، که آن تامل و مکث را داشته باشد، که وقتی آن سیگنال آمد، ول کند تا آن سیگنال آن کیفیت را تولید کند و حال بیاید! اما معمولا آن سیگنال را رد میکند، چون حواسش به شیء است، به کِیف نیست. حواسش به این سیگنالهاییست که دور و بر بشقاب خودش هست و به این سیگنالها دارد پاسخ میدهد.
ازدرسگفتارهای اقتصادزیست انرژی - دکتر فرزاد گلی