دروازهایست امروز
میگشاید هر بار
چرخِ زمین را به سپهری دیگر
آغازهای بیانجامِ آینده.
فرزاد گلی - امروزنامه
------------------------------------
------------------------------------
حکایت امروز
به او گوش میدادم. از رابطهاش با خدایش میگفت. خدای مهربانش عاشق اوست و چون او را برگزیده درسهای سختش را به او میدهد و در تحمل این سختیها باز بیشتر او را دوست میدارد. دوستان زیادی ندارد چون بقول خودش نیازی به کسی ندارد، همیشه فقط با خدایش درحال گفتگوست خدایش کفایتش میکند. با تأیید این خداست که میگوید دست به هر چیز میزند طلا میشود. خدا از طرفی سختیهای پیدرپی و عجیب و غریب و از طرفی پاداشهای مالی به او میدهد. او" راز" گرفتن را از دید خودش دریافته است.
پشتم لرزید. او را در دایره بسته رضایت و خوشبختی و تایید، غوطه ور در نابینایی و ناآگاهی دیدم. دنیایش و معناهایش آنچنان جفت و جور و به خود محدود بودند که بعید میدیدم به این زودیها سر از جای دیگری درآورد.
درنگ امروز
چرا این طور تکان خوردم؟ مگر داستان پردازی چیز عجیبیست برای انسان؟ آیا این نبود که به نحوی نگران خودم شدم؟ حال که بیشتر اوقات، رضایتمندی و سرخوشی را یافتهام آیا بسته و محبوس آفریده خود نیستم، مثل او که داشتم با کنجکاوی نگاهش میکردم؟ آیا در دایرهای گیر افتادهام یا در تبادل و تغییر و گفتگو با دریافتهام از جهان هستم؟ از کجا بفهمم کدام است؟
از راه ناگزیری که ما جهان را درک میکنیم (پنجرههای حسی، ادراکی، دامنهی توجه و تفسیرهایمان)، آیا چیز زیادی از واقعیت میماند که به ما برسد؟ ما بیشتر "سازنده" معناییم تا کشفکننده واقعیت و همه تلاشمان برای درک واقعیت در نهایت سعیمان، هماهنگی معناسازیهایمان با آن است. چیزی که میتواند نور امیدی باشد به گم نکردن راه واقعیت، بنظرم دست کم دو چیز است:
1- باز نگهداشتن درهای ارتباط و تبادل در هر شکل و صورت و 2- پذیرا شدن "ابهام و بی قراریِ" گاهگاهی: لنگشهای روایتمان.
وقفههای مبارکی که هنگام فرو ریختن معناهای مأنوس، دردی به جانمان میاندازند و تا یافتن معناهای نو، معناهایی شاید یک قدم سازگارتر و هماهنگتر با واقعیت، باقی خواهند ماند. چاره چیست؟ معنای امروز کفاف فردا را نمیدهد و هیچگاه به معنای مطلقی دست نخواهیم یافت. سرخوشی اگر حال امروز منست از درک این موضوع پیش پا افتاده است، نه از وصال واقعیت.
چیزی را که عمیقا در این لحظه برای او و خودم آرزو میکنم؛ معناهای هماهنگ و همافزا، و در کنارش تضادهای گاهگاه است، چیزی که دایره بسته معنا را به دامنه دیگری متحول کند، فربگرداند.
"بلاهت خود را تاب آورید"-
چنین میگوید خیزران،
و سنگین از برف پنجره را تاریک میکند.
بوسون (هایکو- برگردان احمد شاملو ع پاشایی)
سپیده رئیسیانزاده