از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

صخره‌ایست «‌‌‌‌‌امروز» در برابرم

-صخره‌ایست «‌‌‌‌‌امروز» در برابرم-

صخره‌ایست «‌‌‌‌‌امروز» در برابرم
بی‌شکل، بی ‌رنگی که به حساب آید
تا چه تراشی دهد خیالم این‌بار!
تا چه نقش بیابد آگاهی‌ام اکنون!
فرزاد گلی - امروز‌نامه
 
حکایت امروز
خودشکوفایی - فرگشت
فاطمه ۱۳ ساله در جواب سؤال من که خودشکوفایی و تحقق نفس خود را در چه می‌بینید نوشته بود: "بتوانم پانچ و پرس کنم".
اول جا خوردم. آیا دوست داشت منظورش را توضیح دهد؟ بله، منظورش کار کردن با دستگاه پانچ و پرس بود که در کارگاه خیاطی نیاز به مهارت و دقت زیادی داشت. بجز فاطمه دختری زیر ۱۷ سال نداشتیم و از ابتدای شروع کلاسهای اقتصادزیست انرژی که در داخل کارگاه خیاطی برگزار می کردم، فاطمه هم بود، ریزه میزه و زبر و زرنگ. جثه اش او را کوچکتر از سنش نشان می داد. گاهی در رفت و آمد بود و خرده فرمایشهای دیگران را ظاهرا با رغبت انجام می‌داد. برای حضور منظم به اوسخت نمی‌گرفتم، اما خیلی از اوقات می‌نشست و گوش می‌داد.
همزمان طوفانهای بیرونی و درونی را آرام کردم، همهمه و خنده‌ی خانمها را و موج شرمندگی خودم را؛ این قدر در انتقال مفاهیم ناتوان بوده‌ام؟ بعدا به این موضوع فکر خواهم کرد، او منتظر واکنش من بود. در این لحظه خوب بود که در مورد دستگاه به من توضیح دهد و اینکه چقدر کار با آن مهم و دقیق است: "بله مهمترین دستگاه کارگاه خیاطی است". تایید کردم و گوش دادم، اما یک شانس دیگر به خودم دادم: فاطمه احیانا آرزوی خیلی مهم دیگری هم داری که فکر کنی کیفیت زندگیت را خیلی تغییر میدهد و از این برایت مهمتر باشد؟ نه، در حال حاضر این از همه برای او مهمتر بود.
شب که داشتم خودم و فاطمه را نقد می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که جواب صادقانه و واقعی فاطمه، جای بحث نداشت. مگر نه اینکه تعریف کمال از دید خود من از ۱۳ سالگی تا به حال هزار چرخ زده بود؟ آیا ممکن است آنچه الان به عنوان تحقق نفسم به آن چشم دوخته ام درسالهای بعد مثل کار با دستگاه پانچ و پرس بنظر بیاید؟ چرا که نه؟ برای خودم و فاطمه چرخشهای رو به کمال آرزو کردم. فرگشت... .
 
درنگ امروز
از دید مازلو، روانشناس آمریکایی، خودشکوفایی متعالی ترین نیاز انسان است. نیازی که بر خلاف نیازهای سطوح پایین تر مثل نیاز به خوردن و نفس کشیدن یا نیاز به امنیت یا نیاز به احترام اجتماعی، حاصل کمبود چیزی نیست، بلکه میلی درونی به رشد و آفرینش است. در مثال بالا اگر فاطمه می‌خواهد مهارت کار با دستگاه را کسب کند تا بتواند شکم خود را سیر کند، یا با کارش امنیت بدست بیاورد یا احترام اجتماعی بیشتری به واسطه‌ی کارش کسب کند به سطحی از نیازهای کمبودی پاسخ داده است. این نیازها همینطور که پیداست برای بقا و رشد اجتماعی ضروری هستند، اما پس از تامین این نیازهاست که انسان به سطوح بالاتر نیازهایش آگاه می‌شود و به نیازهایی میل می‌کند که کیفیت بودنش را تغییر می‌دهند : عزت نفس و خود شکوفایی ( تحقق نفس)
در این سطح انسان خود را می‌آفریند و کیفیتهای نو را به زندگیش فرا می‌خواند.
باز به مثال فاطمه برگردیم، اگر او مشتاق کار با دستگاه پانچ و پرس است چون کیفیتی را هنگام کار تجربه می‌‌کند که با آن زنده‌تر و شاداب‌تر است، سراپا حس و حال است و بودن عمیق‌تری را تجربه می‌کند، دارد به این سطح از نیازهایش پاسخ می‌دهد در واقع کسی که به این سطح از نیازهای خود آگاه شده است، فرقی نمی‌کند که چه می‌کند، او هست و خود را در هر کاری می‌آفریند.
سپیده رئیسیان‌زاده