امروز دل را سپهرهاست
غم تنگ نمیکند جای شادی را
و دردها تابی اسلیمیوار میدهند
به کامها
گلی سر زده از هر پیچاش
حالهای همآیندِ این هنگام
یک جانِ بسیار جهان.
فرزاد گلی – امروزنامه
----------------------------------------
----------------------------------------
درنگ امروز
آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو. و او پاسخ داد: شادیِ شما همون همان اندوه بینقاب شماست. چاهی که خندههای شما از آن برمیآید چه بسیار که با اشکهای شما پر میشود و آیا جز این چه میتواند بود؟ هر چه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود. مگر کاسهای که شراب شما را در بردارد همان نیست که در کورهی کوزهگر سوخته است؟ مگر آن نِی که روح شما را تسکین میدهد همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیدهاند؟
هر گاه شادی میکنید، به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه شادی به جز سرچشمه اندوه نیست.
و نیز هرگاه اندوهناکید باز در دل خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریهی شما از برای آن چیزی است که مایه شادی شما بوده است. پارهای از شما میگویید «شادی برتر از اندوه است» و پارهای میگویید «نه، اندوه برتر است»، اما من به شما میگویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند. این دو با هم میآیند و هرگاه که شما با یکی از آنها بر سر سفره مینشینید، به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است.
به راستی شما همچون ترازویی میان اندوه و شادی خود آویختهاید. فقط آنگاه که خالی هستید، در یک تراز آرام میمانید.
هرگاه که خزانه دار شما را برمیدارد تا زر و سیم خود را اندازه بگیرد، شادی و اندوه شما ناگزیر زیر و زبر میشود.
پیامبر و دیوانه - جبران خلیل جبران