سرگردان چون کولیای رمیده از ایل
که نه آب و نه خاک
آرام نمیگیرد زیر پاهایش
از ترسها و وسوسهها
از تردیدها و لجاجتها
از رنجیدنها و رنجاندنها
آمدهام خسته، بیقرار
آمدهام تا رسیدهام به امروز
سرزمینی موعودی که انگار
همیشه در انتظار این نخستین گام آگاهم بوده است.
فرزاد گلی - امروزنامه