از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

امروز

-امروز-

امروز
کبوترانگی‌ام
آسودست
زیر سایه سبک یاس بودگی‌ام.
فرزاد گلی – امروز‌نامه
---------------------------------------------
---------------------------------------------
درنگ امروز
من طربم، طرب منم
این غم انگیز و حتی بی‌رحمانه است که رنج‌های زندگی را بچشیم، دردهایش را تا مغز استخوان‌هایمان حس کنیم، در تاریکی فقدان‌ها سرگردان شویم(بگذریم که علت بیشتر این دردها و رنجها توهم است و بار بیهوده و بی‌معنی کشیدن است)، اما از زیبایی‌ها و شادی ها و داشتن‌های زندگی تنها به تجربه‌ای رنگ‌پریده و گذرا اکتفا می‌کنیم. چرا تجربه بارش باران، دیدن و نشستن با دوست، نوشیدن چای، در آغوش کشیدن عزیز، گرمای یک دست دادن رفیقانه، لبخندی صمیمانه را نوشیدن، تغییر نور در گذر زمان، شنیدن موسیقی، چرا این تجربه‌ها را تا مغز استخوانمان فرو نمی‌بریم و تنمان را از ارتعاش این تجربه‌ها مست نمی‌کنیم؟ چرا تا به جان نشاندن‌شان، پیش نمی‌رویم؟
چرا از شنیدن یک نه سرگشته می‌شویم، اما از تماس نگاهی آشنا سرمست نمی‌شویم؟ چرا از کینه‌ها، نفرت‌ها، خشم‌هایمان اینگونه مصمم نگهداری می‌کنیم؛ چون خنجر حرامی‌ها در زیر زمینهای عتیق جلایشان می‌دهیم و تیز نگاهشان می‌داریم، اما شادی‌ها، مهرها و دوستی‌هایمان را مثل شعله لغزان شمعی در بستر باد نگه می‌داریم؟
قهرهایمان دیرپا و جاودانه و عشقهایمان آنقدر مشروط، که به خاکستر نشسته و ناکام ... . چرا سهم هر یک را نگه نمی‌داریم؟
اگر تن‌های‌مان را بیدار نکنیم، راهی جز چنبره زدن در زیرزمینهای ذهنمان و تیزکردن کینورزی‌هایمان نخواهیم داشت. به جای آنکه چون گوژپشتانی خمیده از بار زندگی با چشمان ترسان از میانه بگذریم، چرا چون جنگجویان باستانی با اثر زخم‌ها روی بدنهایمان و نشان شادخواری‌ها در سرهای افراشتهیمان، در چشم‌های درخشان‌مان، در لبی آماده‌ی خندیدن، سبک‌بار و رقصان نمی‌رویم...؟
نغمه کریمی