نیازی به یک روز ... نیست
نیازی به فردا هم نیست
امروز بس است.
فرزاد گلی - امروزنامه
حکایت امروز
چند روز پیش درغیابم بعد از تعمیرات، خونه رو سپرده بودم کارگر که تمیز کنه.
وقتی رسیدم دیدم بعضی وسایل نسبتا کمارزش رو با خودش برده.
البته چون نمیتونستم دقیق حدس بزنم توسط چه کسی و چه زمانی برده شده، کار خاصی از دستم بر نمیومد.
چند روزی بدحال بودم از اینکه نمیشه دیگه به کسی اعتماد کرد و چطور به خودشون اجازه دادن وسایلمو ببرن و این حرفا.
دیروز صبح دوباره این نوار شروع شد که با درنگی متوقفش کردم و گفتم اون کسی که به دلیل نیاز واقعی یا روانی اینارو برداشته، حتما روی توانمندی من برای خرید مجدد یا روی گذشت من برای این برداشتها حساب کرده!
چرا خودم نتونم از این صفتهام بهره ببرم!؟
همینکه نگاهم عوض شد و تونستم این صفتها رو در خودم ببینم، حالم بهتر شد و پا شدم دست به عمل زدم.
درنگ امروز:
چرخش نگاه از دیگری به خودم علاوه بر تغییر حال بد به خوب، باعث خارج شدن از حالت بیعملی ذهنی و پرداختن به عمل مناسب شد.
مژگان صادقزاده