درمیگیرد ارتعاشی سرکش،
تپنده
از به هم،
برهم،
درهم آمیزیِ
تنهای بر گشاینده به هم
زمان؛ بُعد درهم پیچیده
من؛ بُعد گم شده
و بُعد خیس بینامی
که پدیدار میشود.
فرزاد گلی – امروزنامه
--------------------------------------------
--------------------------------------------
حکایت امروز
ناتوانی
این دیگر کیست؟!
مردد، ترسان، ناتوان، سرگردان. حتی دارندهی سؤالی نیست؛ که در تاریکی فعلی، سؤال هم به دنیا نیامده است.
این منم، اکنون!
برای خودم قراری هشت روزه گذاشتم، شاید چون عددی است که در کودکی دوستش میداشتم. هشت روز ماندن در آزادی تردید و تسلیم ناتوانی. قبول هرج و مرج. قرار امروز، برای کسی که "ناتوانی" برایش گناه بوده است.
درنگ امروز:
کار ذهن ارزشگذاری و مقولهبندی جهان است، خوبها و بدها کردن. در تندادن به روش ذهن، ممکن است ناگهان خود را پیدا کنیم خیلی کوچکتر از آن که هستیم. بخشهایی را که ذهن منفی قلمداد کرده، قیچی کردهایم و در پستویی دور از چشم خود و دیگران پنهان داشتهایم. ما موجوداتی شدهایم توانا، فعال، برجسته، موفق؛ که بلد نیستیم ناتوانی، انفعال، گم بودن و شکست خوردن را زندگی کنیم. حال آنکه این وجود مثله شدهی پر افتخار، جز سهم کوچکی از جهان را زندگی نمیکند.
سپیده رئیسیانزاده