از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

رهروان دروغینِ راه‌های نابوده

-رهروان دروغینِ راه‌های نابوده-

رهروان دروغینِ راه‌های نابوده
حقارت‌های خیال‌زی
این بسیاران
که منان بی‌مکان من‌اند
اشباحی سرگردان
که نابودگی‌شان را می‌زیند
با یاری که رهایم کرد
در خانه‌ای که نداشتم
به راهی که نرفتم
آن کسی که هرگز نشدم
و نیز جاها و گاه‌ها که در آنها زاده نشدم
روان‌ام چون کتابِ جن‌زده‌ای‌ست
که هربار می‌گشایم‌اش
خود را در میانه ماجرایی دیگر می‌یابم...
 
جان‌ام خداوندگار هرجایی نارخداده‌ها شدست
این نفرینی دیرین است
بر آن که رنج گزینش را به جان نمی‌خرد
و ناگزیده‌ها را نمی‌سپارد
به خاک عدم
و آن که رفته‌ها را
در برزخ نه ـ چرا به زنجیر می‌کند.
آن‌ها و مکان‌ها
یادها و دیدارها
دیگر رخدادهای زیسته‌ـ نازیسته.
 
رها می‌کنم امروز
نامدگان و رفتگان را
وهمه هرزشهرهای نارخداد را
می‌دهم به باد صبا
تا آنی بیابند نازیسته‌ها
تا جانی دیگر بگیرند زیسته‌ها.
فرزاد گلی – امروز‌نامه
-----------------------------------------
-----------------------------------------
 درنگ امروز
به یقین که مرگ، انواع مختلفی دارد و نه فقط بابت شکل ظاهرش که بابت ماهیت و خاصیت آن!
مرگ اول، ساده و همان مرگ جسمانی‌ست که ای کاش آخرین مرگ یک فرد، نباشد. دومی، پیچیده اما مرگ شیرین من‌ها و آغاز تولدی دوباره‌ست!
خواب‌زده‌های زمینی، وقتی قبل از مرگ جسمشان، منیت‌های خویش را می‌یابند و می‌فهمند که تا به حال چه‌ها نبوده‌اند و چه‌ها نیستند؛ اول، دچار مرگی حلواگون و سُرورآفرین می‌شوند و سپس تولد و بیداری در نور را تجربه می‌کنند.
و اما بدترین حالت، قبل از مرگ جسمانی، خاموشی گوهر ذات و درون فرد است که دگر هیچ راه مفر و نجاتی ندارد؛ این افراد، چنان شخصیت خیالی و زمختی از خود ساخته‌اند و هر بار به قُطر ِکذب آن افزوده‌اند که گوهر درخشان ذات را، زیر فشار منیت‌ها و توهمات، له و نابود کرده‌اند و مٓنِش و زندگی این افراد با واقعیتِ فنا یافتگی یا مرگ درونشان، یکی گردیده‌ست!
« بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید/
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید/
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید.../»
( این شعر مولانا اشاره به همان نوع دوم, یعنی مرگ خودخواسته‌ی باورها و من‌هاست.)
عاطفه برزین