رازست امروز
نه جوابی دارد
نه شگردی
نه نیرنگی
تا بگشاییاش:
بهکار گیریاش
یا بگریزی از هنگامههای نابهنگاماش
میتوانی تنها
همرازش شوی، خاموش
بباشیاش، شکیبا
تا بشگفتاندت.
دانشی خواهی یافت ژرف و تهی
به زبانِ ندانی.
فرزاد گلی – امروزنامه
----------------------------------------------------
----------------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
خوبها و بدها
کاش همیشه دستهبندی خوبها و بدها مثل کودکی آسان بود. مبصر کلاس چه آسان میتوانست قضاوت کند که تو امروز جایت در ستون خوبهاست یا بدها و چه آسان میشد همیشه خوب باشی؛ مطابق میل مبصر، مطابق میل معلم، مطابق میل مادر و پدر!
نوجوان که شدی همه چیز تغییر کرد. میتوانستی و میخواستی گاهی پایت را از دایره خوبها بگذاری بیرون و بد باشی. آنکه زیاده خواه است، آن که بیادب است، آنکه فرمانبر نیست، آن که گناهکار است.
و باز هم بزرگتر شدی و چشمهایت را شستی از نگاه مادر، از نگاه پدر، از نگاه معلم و از نگاه خدا. امروز خوب چیست، بد چه؟ پاکی چیست، ناپاکی چه؟
همه صفاتی که یکی سپید بود و یکی سیاه، امروز در ملقمهای بهم تافته، در واقعیت بهم آغشتهاند و تو همچنان مشتاق سپیدی، مشتاق خلوص، امروز میدانی "این" این شراب دُردآلود، همان است که مشتاقانه سلامش میگویی؛ و "آن" آن نور ناب زیبا، همان است که از آن چشم برنمیداری.. که روشنی جانت از اوست.
سپیده رئیسیانزاده