شنبه بازارِ تن است این جا
کهنههای کاهنانۀ همیشگی هست
هم تازههای امروزانۀ زایندگی
دورهگردی ناگاه به دستت میدهد
معجون ناگاهِ همزایندیشگی.
فرزاد گلی – امروزنامه
--------------------------------------------------
--------------------------------------------------
درنگ امروز
ما وقتی از "خود" حرف میزنیم، داریم از فرآیندِ "خودشدن" و از "تحققِ خود" حرف میزنیم! "خود" تا داینامیک و زنده است، تا دارد تغییر میکند، تا به ابهامها آمیخته است، "خود" است!
آنکه میگوید من میدانم که "که" هستم و "چه "هستم و "خودم" را میشناسم، دیگر فاتحهاش خوانده، کارش تمام است! چون او یک مومیایی از خودش درست کرده، هر چند این هم بالاخره تغییراتی میکند! اما مصرانه یک مومیایی از خودش درست کرده، تا همیشه خودش را به همان نحو بازتولید کند! چون در این دنیایی که همه چیز در حالِ شدن و تغییراست و جلوی زمان را هم نمیتوانی بگیری، چگونه این "خودِ" تو همان مانده است که بود؟!
این خودش را توی یک چرخه گیر انداخته، برای اینکه بگوید من "خودم" را میشناسم! و در نتیجه باید همینطور به طرزِ بیپایانی در این چرخه بدود و خودش را بازتولید بکند! تنها راهش همین است، با بازتولید کردنِ خودش به همان شکل است، که میتواند همان آقا یا خانمی که بوده بماند! او با خودش گفته اینها یک سری اشیا هستند در یک موزه و ما فقط باید حواسمان باشد که اینها را ترمیم بکنیم و نگه داریم و تماسِ اینها با هوا را به حداقل برسانیم، تا اینها به همان صورت که هستند باقی بمانند، تا من بتوانم با این توهم که خودم را میشناسم، به زندگی ادامه بدهم.
اما قتصادِ من نمیتواند این اقتصادِ موزهدارانه و محتکرانه باشد! باید یک اقتصادِ تولیدی باشد!
عاطفه برزین (با اقتباس از درسگفتارهای دکتر فرزاد گلی)