از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

دکتر محمد گلشن

-دکتر محمد گلشن-

برخي حكايت‌ها که می‌گوییم انگار مي‌شوند سرنوشت‌مان .
چند روز پيش كه خبر درگذشتن استاد محمد گلشن را شنيدم به يادم آمد كه چه حكایت‌های لطیفی از آن بزرگ به یادم مانده‌ است. آن هم برای من كه طفل گريزپای بودم در آن روزها و گمشده‌ام انگار هر جايی بود غير از دانشكدهٔ پزشكی.
به همين خاطر هم بود که از دانش ارجمند او بهرهٔ چندانی نبردم ، اما از منش‌اش بي‌ترديد چرا.
حدود بيست و پنج سال پيش كارورز استاد بودم. در اتاق انتظار برونكوسكوپی نشسته بوديم كه حكايت رونتگن، كاشف اشعهٔ ايكس و نخستين برندهٔ جایزهٔ نوبل فيزيك، را گفت. استاد وصف سنگ يادبود او در شهر هامبورگ را می‌کرد و اين‌ كه بر آن نوشته شده بود «شهيد ويلهلم رونتگن» و چند بار واژهٔ « martyr»، به معنی شهيد، را تكرار كرد و راجع به ابتلاي او به كارسينوما سخت و دردناک، که در اثر كار زياد با اشعه ايكس ايجاد شده بود، گفت و اين‌که چگونه با سماجت تا آخرين لحظهٔ زندگی‌اش برای توسعهٔ كاربردهای تشخيصی اين فناوری كار می‌كرد.
به خوبي معلوم بود خودش هم متاثر شده ‌است. گرچه هميشه لحني حماسي و در عين حال آرام داشت، اما آمیزه‌ای از اندوه و افتخار در لحن و چهره‌اش داشت كه باعث شد ارتعاش آن نقل بعد از اين همه سال هنوز با من باشد.
بعد گفت: اگر پزشكی امروز اين‌جاست به خاطر همين شهيدان است كه جان و جوانی و آسايش خود را باخته‌اند تا مرزهای سلامت را گسترش داده‌اند.
او همانند بسيار مهربان پزشكانِ رفته و ايستادهٔ این روزهای سخت، به تحقق این‌گونه با تمامیتِ خود واقعا باور داشت، در عمل هم ثابت كرد.
انگار تا اين هنگامه‌های انسانی پديد نيايد تفاوت عيار آدم‌ها معلوم نمی‌شود.
پذيرش رنج ديگری و مرگ خود، آن هم نه از سرِ دلزدگی و مرگ‌خواهی كه شورمندانه و براي مراقبت از زندگي و كارِ پر‌حوصله، دقيق و مهربانانه تا مرگ...حکایت زیبایی‌ست!
روانش شاد و راهش ماندگار.
فرزاد گلی - امروزنامه