سلسالِ سیناش
آبشاری بود
بلند و لطیف
و هوایِ هاَیش که از پیاش آمد
برای لحظهای
غارِ پنهانی را پدیدار کرد
تهیای رازناکی بیپایان در پس آبشار...
تو هرگز نخواهی دانست
از کدامین هجا سرزد
نرمای درخشان این آفتاب.
بسام است دانستن
معنا نمیخواهم امروز
که خِرد اسیر موسیقی واژههاست
بگذار! تا زندگیات کند
جادوی آواهای نامکان.
فرزاد گلی – امروزنامه
---------------------------------------------
---------------------------------------------
درنگ امروز
بیا تا جهان را به هم برزنیم
بدین خار و خس آتش اندر زنیم/
بجز شک نیفزود از این درس و بحث
همان به که آتش به دفتر زنیم/
ره هفت دوزخ به پی بسپریم
صف هشت جنت به هم برزنیم/
زمان و مکان را قلم درکشیم
قدم بر سر چرخ و اختر زنیم/
از این ظلمت بیکران بگذریم
در انوار بیانتها پر زنیم/ ...
ملک الشعرای بهار