کارِ غریبیست
همسفری گزیدن برای روزگارانی
کار غریبیست
تکثیر دستها و پاها و چشمها
از امروز کامِ دو تن
به جانات میریزد
و تلخنوش دردِ دو تن
و نیز کام و آلام تنهای آینده
که در این میان زاده شوند.
با این محشر تنها
با این جهانهای به هم آمیزنده،
در هم فرورونده
و بازتابنده
اگر که باز بر مدار این سفرید
کابین کنید!
به فرخندگی و شایایی.
اگر میخواهی که نزدیک آریاش
و نزدیک داریاش
پرواش چنان دار!
که گرماش بیفروزدت
و مهربانانه دورش دار! چنان
تا ببینیاش،
تا ببیندت
و نیز جایی برای رویش درخت گفتگو باشد.
کابین کنید!
به فرخندگی و شایایی.
اکنون اگر پَر میزند دلت
برای تیمار کسی؛
برای داریدن دردها و دادههاش
کابین کنید!
به فرخندگی و شایایی.
اکنون که این تن را برگزیدهای
برای با هم زیستنت
بدان که بارها به آن تردید خواهی کرد
اکنون اگر که آمدهای
تا همهات را زندگی کنی
با بیم
با امید
با مهر
با شور
این جامِ ابهام آینده است
نوشاش کنید!
پس دیگر هرگز نگو! میمانم
بگو! هستم با تو
با تو سخن میگویم،
تو را میبینم
و روز به روز زندگیات میکنم
تا در منی
تا با منی
تا هستم.
فرزاد گلی – امروزنامه