از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

چکی‌ست در وجه امروز

-چکی‌ست در وجه امروز-

چکی‌ست در وجه امروز
واژگانی که پول می‌شود
پولی که چیز می‌شود
چیزی که کِیف می‌شود؛
گشایشِ بی‌تردیدِ تن.
فرزاد گلی - امروز‌نامه
------------------------------------------
------------------------------------------
حکایت و درنگ امروز
...اخترک چهارم اخترک مرد تجارت پیشه بود. این بابا چنان مشغول و گرفتار بود که با ورود شازده کوچولو حتی سرش را هم بلند نکرد.
شازده کوچولو گفت:- سلام آتش سیگارتان خاموش شده .
۳و۲ می‌کند ۵، ۵ و ۷ می‌شود ۱۲...، وقت ندارم روشنش کنم...! جمعش می‌کند پانصد ویک میلیون و ششصد و...! آن قدرکار سرم ریخته که!... من یک مرد جدی هستم و با حرف‌های هشت من شاهی سر و کار ندارم!...
-  پانصد ویک میلیون چی؟! مرد گفت: میلیونها از این چیزهای کوچولویی که پاره‌ای وقت‌ها تو هوا دیده می شود.
– مگس؟
نه بابا این چیزهای کوچولوی براق ...همین چیزهای کوچولوی طلایی که ولنگارها را به عالم هپروت می‌برد. گیرم من شخصاً آدمی هستم جدی که وقتم را صرف خیالبافی نمی‌کنم.
- آهان ستاره؟
خودشه ستاره.
- خوب ۵۰۰ میلیون ستاره به چه دردت میخورد؟
..هیچی تصاحبشان می‌کنم!..
-خب حالا آن‌ها را تصاحب می‌کنی که چی بشود؟
که دارا بشوم.
- خوب دارا شدن به چه کارت می‌خورد؟...
اداره‌شان می‌کنم، همینجور می‌شمارم‌شان ومی‌شمارم! البته کارمشکلی است ولی خوب دیگر، من آدمی هستم بسیار جدی!
شهریار کوچولو گفت: اگر من یک شال گردن ابریشمی داشته باشم، می‌توانم بپیچم دور گردنم با خود ببرمش. اگر یک گل داشته باشم می‌توانم بچینم با خودم ببرمش. اما تو که نمی‌توانی ستاره‌ها را بچینی!
نه اما می‌توانم بگذارم‌شان توبانک.
- این که گفتی یعنی چه؟
یعنی اینکه تعداد ستاره‌هایم را رو یک تکه کاغذ می‌نویسم و می‌گذارم تو کشو درش را قفل می‌کنم... همین کافی است!
شازده کوچولو گفت: من یک گل دارم که هر روز آبش می‌دهم، سه تا آتشفشان دارم که هفته‌ای یکبار پاک و دوده‌گیری می‌کنم؛ با این حساب هم برای آتشفشان‌ها و هم برای گل اینکه من صاحبشان باشم فایده دارد. تو چه فایدهای به حال ستاره‌ها داری؟!
تاجر پیشه دهن باز کرد که جوابی بدهد اما چیزی پیدا نکرد و شازده کوچولو راهش را گرفت و رفت و همان جور که می‌رفت تو دلش می‌گفت: این آدم بزرگ‌ها راستی راستی چقدر عجیبند!
شازده کوچولو - آنتوان دوسنت اگزوپری