شگفت است!
که دیروزیان
امروزم را بازمیشناسند،
باگذار از میان آنهمه رویاییان
و خوابِ بیرویا،
این باهمگان که در من میزیند و
زاد و رود میکنند
و آن همه رویدادهای دگرگون
که به دیدارم میآیند.
فرزاد گلی – امروزنامه
---------------------------------
---------------------------------
درنگ امروز
مردم قدرتمند
روزی روزگاری مردمی که راه را میشناختند؛ لطیف، معنوی، اسرارآمیز و نافذ بودند، با عمقی ناپیدا.
چون ورای وصفاند، فقط میتوان گفت که به چه میمانستند:
محتاط، آه، بله، گویی از رودی زمستانه میگذشتند.
هشیار، گویی بیمناک از همسایگان.
مودب و آرام، مانند میهمان.
فرّار، مانند یخ آب شونده.
دست نخورده، مانند کندهیی.
خالی، مانند درهها.
اسرارآمیز، آه، بله، به آب ِآشفته میما نستند.
که میتواند با آرام بودن، آهسته آهسته کاری کند که آشفته ای روشن شود؟
که میتواند با حرکت، آهسته آهسته کاری کند که کُندی تُند شود؟
در پیمودن راه، نیازی به انجام رساندن نیست.
به انجام نرسیده، میتوان زیست
بی آنکه نیازی به نو شدن باشد.
دائودِهجینگ