امروز دیگر زمین زیر پایت
صدا نخواهد کرد
و آن تارهای پنهان
رازهای دلات را
در هوا رسم نخواهد کرد
آه! از این حجم خالی مانده در فضا گرمای رفته از آغوشت
دیگر تنی را آرام نخواهد کرد
نبودنات تا سالها
بر آن صندلی کنار پنجره خواهد نشست
آنچه اینک در خاک است
دزدیدههاییست
از هوا،
از آب،
و از خاک...
آتش جانات میماند اما
با نامات
و در دل ما هم
تا هستیم
و در سپهر روانهای افتابگردان
تا هست.
فرزاد گلی – امروزنامه
--------------------------------------------
--------------------------------------------
درنگ امروز
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفتهاست
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفتهاست
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد میآید
در کوچه باد میآید ...
در کوچه باد میآید ...
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد - فروغ فرخزاد