از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

بگذار تا باد امروز بنوازد

-بگذار تا باد امروز بنوازد-

بگذار تا باد امروز بنوازد
نوای نی ناگاهِ تن‌ات را.
 فرزاد گلی - امروز‌نامه
 
حکایت امروز
عدالت
در کنار جسم بی‌جان و منجمد یک دوست که می‌دیدم فرصتهایش برای رشد بسیار محدود بوده، با خودم  گفتم: "گند بزنند به هرچه رشد و فرصت بلوغی است، اگر برای او نبود برای من هم نباشد".
اما چرا؟... تصویری ازعدالت در ذهن من بود: همه‌ی انسانها "باید" از شرایطی مثل هم برخوردار باشند.
این "باید" از کجا آمده است؟ بنظر می‌رسد آنچه بطور فطری دوست دارم اینست که انسانها مثل هم از مواهب برخوردار باشند، اما واضح است که از طرف جهان/خدا چنین "بایدی" در کار نیست.
حس و حال خودم را درک می‌کنم. ما فقط درتن خود زندگی نمیکنیم. بخشی از ما در دیگری زندگی می‌کند و با پرداختن به ایده‌ی عدل (الهی) خواسته‌ایم مطمئن شویم که شرایط "دیگری/او" هم خوب است. همین است که باعث می‌شود خواستار احسان کردن باشیم: در دیگران بخشی از خودمان را می‌بینیم و دوست داریم به آن رسیدگی کنیم. این همان مهر فراگیر به خود بزرگترمان است.
آنجا بر بالین دوستم ارزشمندی کسب‌ها فروریخت. اینکه چیزی برای چون منی بماند که او حتی فرصتش را نیافته تا کسبش کند؟ چه می‌توانم بگویم... . از ته دل از هیچ بودن استقبال کردم و برای اولین بار عمیقا خواستارش شدم.
 
 درنگ امروز:
واقعیت اینست که ما خواه ناخواه، یک میزان خوشی و یک میزان آگاهی را تجربه نمی‌کنیم. ایده ی "هیچی" یا "همه یک روح"، گرچه به نوعی عدالت را درعاقبت تامین میکند، اما واقعیت زندگی را تغییر نمی دهد: ما تجربه های یکسانی نداریم.
آنچه قابل درک است و داستانهایی را که در مورد عدالت پرداخته‌ایم توجیه می‌کند اینست که خدا/ جهان گرچه رحمان و رحیم است، اما عادل به معنای "دلخواه" ما نیست. آنچه از دست ما برای رضایت و شادی بیشتر برمی‌آید، مهر فراگیری است که جاری کنیم: رسیدگی به خود بزرگترمان، خود گسترده‌ترمان...،" دیگران"

سپیده رئیسیان‌زاده