بزمِ پریشان انگارههای پرخاشجو
و درست پیش از نشستن دشنه در تنم
وه! که بخت یارم بود
بیدار شدم
و تمام.
آه! که امروز نیز
میپلکند در حوالیِ من
کردارهای پرخاشجو،
اطوار فریبکار...
و نیز پلکهایی دیگر هست
که اگر بیابمشان، بگشایمشان
چنان بیدار خواهم بود، اینبار
که جز عشق نشنوم
از آهنگِ اینهمه جنگ.
فرزادگلی-امروزنامه