ذبح کرد گاوِ زمین را بیدارْمهر
خونش گیاه شد
جان، رام شد
خیال، رنگینکمان زاینده شد
خدایان زاده شدند
خانهها
و حایلها
میان من و آن
هوش، چرخها را چرخاند
هوشِ چرخها در هم تابید
و زمین افتاد به درون آن
فراهوشِ ناهشیار بیهمگان.
نکند امروز
هنگام سر بریدن شیرِ هشیاری باشد؟
فرزادگلی-امروزنامه