از خود،برای خود، خودی بهتر ساختن

که دزدیدست امروزت را

-که دزدیدست امروزت را-

که دزدیدست امروزت را
ای روح این دیار؟!
ـ پرده‌های وهم،
پرده‌هایِ آز.
بگو! رشکِ رفته نمی‌خواهم
بگو! جوشش دست‌هایم
روانگی رودهای آینده ‌است
ـ نپوشانیدم!
رویا روانِ روشن‌ام.
فرزاد گلی – امروز‌نامه
--------------------------------------------
--------------------------------------------
درنگ امروز
در چه جهانی زندگی میکنی؟!
ظاهرا یک دنیایی وجود دارد که در آن اشتباهی از کسی سر نمی‌زند! ساکنین والامقام آن از اول تا آخر زندگی و جهان را می‌دانند، بنابراین کلید همه درها را دارند. همه راه‌ها تا انتها روشن است و همه را عین کف دست می‌شناسند! .....
و یک دنیای دیگری هم هست که انسانها در آن زندگی می‌کنند چون یک بار این زندگی‌شان را در حال زیستنند، و چون راه‌ها از زیستن آنهاست که ساخته می‌شود؛ پس خیلی از خیلی وقتها ابهام و تاریکی را تجربه می‌کنند، مسیرهای سخت و طولانی را طی می‌کنند و بعد از رسیدن است که می‌فهمند که چه راههای نزدیکتری هم بوده!
آسیب می‌زنند به خودشان و دیگران و نمی‌دانند با زخم‌هایشان چه کنند؛ خیلی طول می‌کشد و هزینه‌های زیادی می‌پردازند تا مراقبت کردن را بیاموزند. بارها و بارها اشتباهاتشان را تکرار می‌کنند، بارها و بارها به زندگی پشت می‌کنند، بارها و بارها نیستی را طلب می‌کنند چرا که دردهایشان از صبوری روحشان بزرگتر می‌شود...
تا ظرفیتهایشان بزرگتر شود و دردها یادشان برود؛ یعنی از دردهایشان بزرگتر شوند،
تا رشد کنند...
نغمه کریمی